یا حضرت محیی الدین
رندان سلامت می کنند جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند مستان سلامت می کنند
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت می کنند
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنند
حیران کن و بی رنج کن ویران کن و پر گنج کن
نقد ابد رات سنج کن مستان سلامت می کنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بی خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت می کنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند
آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند
آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند